مخاطب واردِ سینما می شود تا حسی جدید ویا تجربه ای را به تکامل برساند، پوریا آذر بایجانی سینما را اشتباه فهمیده است، جشن دلتنگی مروری بر مسئله هایی است که شاید تماشاگر بیشتر از کارگردان هم از آن اطلاع داشته باشد.
کارگردان دنیایی را به تصویر می کشد که تکنولوژی میان انسان ها فاصله انداخته است، وبه همین دلیل، تمامی کاراکتر ها، زندگی آشفته و ناامیدی دارند، اماآیا فضای مجازی به این مقدار مضرر است!؟ انگار کارگردان قصد دارد تمام شکست خورده ها را در یک قاب جمع کند، کاراکتر هایی که آنتاگونیستی به نام «زاکربرگِ» خبیث و «اینستاگرامِ» نامرد والبته ایران باعث شکست شان شده است، اما این ها تبدیل به طنز می شود، دراماتیک کردن یک اثر نیازی به اشک و ناله ندارد، نیازی به بیانیه خواندن بر روی ماشین و با قاب های تصنعی ونماد گرایی ندارد، نیازی به غرق شدن ویا غیرتِ دروغین ندارد، بلکه مخاطب باید به کاراکتر ها نزدیک شود تا با آن ها همذات پنداری کند و با تغییر درونی شخصیت ها، مخاطب نیز متحول شود، اما در جشن دلتنگی کاراکتر ها به همان مسیرِ گذشته ادامه می دهند تا از شهری که باعث این بدبختی شان شده است فرار کنند، قصه هایی که با دیالوگ های شعاری تنها باعث پس زدنِ فیلم می شود تا مخاطب به جای دیدن جشن دلبتنگی به لایک کردن دوستان مشغول شود که به نظر کار مفید تری خواهد بود
جشن دلتنگی بیشتر شباهت به تله فیلم ها دارد، قاب ها نه فضایی را ایجاد می کند و نه به روایتِ قصه کمک می کند، شاید بهتر است کارگردان فیلمِ متوسطِ «مرد، زن و بچه» را ببیند تا کمی با نقدِ فضای اجتماعی آشنا شود تا تنها مسئله قاب بندی اش، نشان دادنِ عکسِ سرِ برهنه بازیگرِ زن در آرشیوِ دوربینِ گوشی نباشد.
مخاطب به سینما نمی رود تا خرده پیرنگ های تکراری،که هوش مخاطب را دست کم می گیرد نگاه کند، کارگردان باید جلوتر از زمان خود حرکت کند نه اینکه مباحثی قدیمی مانند تاثیر تکنولوژی در زندگی را بازگو کند!
در هر حال پرده نهایی جشن دلتنگی آدم را یاد گزارش رسانه ملی درباره فیلتر شدن تلگرام ونتایج مثبت آن در جامعه میاندازد، آدم های شاد و مفرح که بدون تکنولوژی زندگیشان پویاتر و امیدوار تر می شود، اما همانگونه که آن گزارش دروغین بود می توان گفت دنیای ساخته شده پوریا اذربایجانی هم واقعیت ندارد.
ارسال نظر